حلقه ی بندگی
21 شهریور 1400 توسط زهرا غرنی
اگر روزی رسد دستم به دامان
بگویم شرح درد روز هجران
وگر کوته شود دستم ز دستت
چو مجنون سر گذارم در بیابان
اگر روزی گذر کردی به دشتی
وگر دیدی غریبی دیده گریان
اگر دیدی کسی عزلت گزیده
ز درد و غصه ها سردر گریبان
اگر آواره سرگشته دیدی
چروکیده دو دست و مو پریشان
منم مجنون صحرا گرد و نالان
شده قصر دلم از غصه ویران
تو رفتی لیک مهرت کرده جا خوش
ندیدی وقت رفتن پای لرزان
تو می رفتی و من هم از پی تو
قدمها بی رمق افتان و خیزان
صدا کردم ولی نشنیده رفتی
هم اینک این من و این قلب سوزان